ایلیای من

امام زمانِ قمربنی‌هاشم به او چه گفت؟

دوشنبه, ۱۲ آبان ۱۳۹۳، ۰۴:۰۳ ب.ظ

آقا امام زمان (ع) یک تبسم به روی آدم بکند آدم چه می‌شود؟ مجسم کنید که شما امام زمان (ع) را نگاه کنید و حضرت بخندد فقط ،هیچی دیگر، تمام نسلت خوشبخت می‌شود. آن وقت می‌دانید امام زمانِ قمربنی‌هاشم به او چه گفت؟ گفت: «بنفسی أنت» [1]؛ جان من به قربانت ! در مقاتل معتبر داریم. حالا فضایل آقا چقدر است؟ این یک فضیلت را ما نمی‌توانیم هضم کنیم که این همه شهید در اسلام بودند ، روایات معتبر می‌گوید: «یَغبِطُه جَمیعُ الشُّهدا» [2] اگر این {جمیع} را نداشت می‌گفتیم شاید بعضی از شهدا را می‌گوید اما می‌گوید: مقام حضرت عباس(ع) مقامی است که همه شهدا غبطه آن را می‌خورند...
پدر، امیرالمؤمنین (ع) است. در بهشت، همه آرزوی مقامش را می‌برند. امام صادق(ع) فرمود: عموی ما عباس بصیرتش پرده‌ها را می‌شکافت. این هم خیلی حرف است. 
دو جمله از مادر بزرگوارش بگویم که خیلی دلم را سوزانده است. جلد سوم «تنبیه المقال» مرحوم ممقانی دیدم که در فصل نساء یک فصل کوتاهی دارد به این مضامین، می‌نویسد که کاروان کربلا به مدینه بازگشت. یک سخنگو معیّن کردند که جواب مردم را بدهد.این را من عرض می‌کنم که سخنگو آدم عاقلی بود چون خبرهای وحشتناک را باید تدریجا گفت. خبرهای خوشحال کننده را هم باید تدریجا گفت. شنیدم آن آزادگان ما که از عراق می‌آمدند چند مورد رفتند به مادر، خواهر بی‌مقدمه گفتند، گفتند مادر یک‌دفعه روی زمین افتاده است. خواهر افتاده روی زمین. تدریجاً باید گفته شود. خبر مهم چه منفی، چه مثبت باید تدریجاً گفته شود. 
این سخنگو ظاهراً نشسته بود و مردم به او مراجعه می‌کردند. این کاروان برگشته است یکی می‌گوید آقا! برادر من در کربلا بوده اسمش هم فلان بوده سرنوشتش چه بود. آن یکی می‌آمد می‌گفت پدر من در کربلا بود. آقا! این سخنگو یک‌دفعه دست و پای خود را گم می‌کند. یک نفر مراجعه کننده به سوی تو دارد می‌آید، خیلی عظیم القدر است. کیه؟ مادر عباس بن علی (ع) دارد می‌آید، سخنگو چه بگوید؟ خانم چهار تا فرزند به کربلا فرستاده است. عبارتِ کتاب، قریب به این مضامین است، می‌گوید: خانم آمد مثل کوهی با وقار ایستاد. فرمود: در کربلا چه خبر؟ این سخنگو گفت که خانم! بعضی از فرزندانتان شهید شدند. چی بگوید دیگر؟ دوباره برگشت گفت: چه خبر؟ جوابِ مشابه آن را شنید. دقت کنید.
عظمت را ببین! دوباره این عبارت را شنید، اصلاً مثل اینکه نشنیده است، با غضب به آن سخنگو فرمود: «قَد قَطَعتَ میاةَ قَلبی» رگ قلبم را پاره کردی. گفت: خانم چه کار کردم؟ چه سوء ادبی از من سر زد؟! فرمود: تو خبر اصلی را به من نمی‌دهی؛ «اَولادی و مَن تَحتَ الخَضراء کُلُّهُم فِداءً لِأبی عبدالله» فرزندانم وتمام این‌ها که زیر آسمانند، فِدای ابی عبدالله بشوند. «أخبِرنی عَنِ الحُسَین».به من از حسین خبر بده... این ادب ولایت بود که خانم نشان داد...

استاد فاطمی نیا

[1]: الوقایع و الحوادث، ج3 ص12. منتهی الامال، ج1 ص706.
[2]: الخصال، ج1 ص68.

۹۳/۰۸/۱۲ موافقین ۰ مخالفین ۰
ایلیا الف

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی