نامه جناب شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی خطاب به یکی از ساکنان وادی طلب:
بعرض عالی میرساند ،امید است با الطاف الهی سرگشتگان وادی طلب به مقصد برسند،و لنعم ما قال:
*دست از طلب مدار که در طی این طریق
از پا فتادنی که بمنزل رسیدن است*
""و من یخرج من بیته مهاجرا الی الله و رسوله ثم یدرکه الموت فقد وقع اجره علی الله و کان الله غفورا رحیما""
باری ، اولا که امروزه در بسته است و آن طرق سابق تماما مسدود است،ولی آنچه که امروزه تکلیف است :
نخست نماز اول وقت است،دوم اهتمام در حضور قلب در نماز و این کار مثل خوشنویسی است و به یک روز و دو روز درست نمی شود و طول زمان لازم دارد . از او که گذشت ، بیداری پیش از صبح است:
*هر گنج سعادت که خدا داد بحافظ
از یمن دعای شب و ورد سحری بود*
(نشان از بی نشانها)
می گویی: یا رحمان و یا رحیم اما در منزل بداخلاقی.
میگویی: یاستارالعیوب، از آن طرف اهل غیبت کردن هستی، ممکن است خداوند بگوید: از این اسم من به تو چه رسید؟
وقتی رسیدی به اسم یاحلیم و یاکریم، تصمیم بگیر تو هم حلیم و بردبار باشی.
می گویی یا قاضی الحاجات، به مقدار تواناییت حاجات بندگان خدا را برآورده کن.
فرموده اند: "تَخَلَّقوا بِاخلاقِ الله، اخلاق خدایی داشته باشید."
یکی از شرایط استجابت دعا اینست که دعا کننده به اندازه طاقت بشری، خود را با مضامین دعا تطبیق دهد.
استاد فاطمی نیا
ای داغدار اصلیِ این روضه ها بیا
صاحب عزای ماتم کرب و بلا بیا
تنها امید خلق جهان! یابن فاطمه
ای منتهای آرزوی اولیا بیا
بالا گرفته ایم برایت دو دست را
ای مرد مستجابِ قنوت دعا بیا
فهمیده ایم با همه دنیا غریبه ایم
دیگر به جان مادرت ای آشنا بیا
از هیچ کس به جز تو نداریم انتظار
بر دست های توست فقط چشم ما بیا
هفته به هفته می گذرد با خیال تو
پس لا اقل به حرمت خونِ خدا بیا
بیش از هزار سال تو خون گریه کرده ای
ای خون جگر ز غربت زینب بیا بیا
عرضِ ارادتِ کمِ ما را قبول کن
امسال هم محرم ما را قبول کن
بنای نظام آفر ینش بر قربانی شدن مادون برای مافوق است . همه ی موجودات طبیعت خود را قربان مؤمن می کنند، او خود را قربان اهل بیت و آنها خود را قربان خدا می کنند.
ظهور حضرت ولی عصر عج الله تعالی فرجه جزای کربلاست. همه ی مصیبت های عالم درکربلا جمع شد و جزای آن شد این آقا.
نماز و روزه و قرآن و ایمان و… هر یک چهار فصل دارند. بهار ایمان، عاشورا است.
امام حسین را ابتدا خدا توسط عشق شهید کرد، سپس شمر به وسیله ی تیغ.
مصباح الهدی ص298
آقا
امام زمان (ع) یک تبسم به روی آدم بکند آدم چه میشود؟ مجسم کنید که شما
امام زمان (ع) را نگاه کنید و حضرت بخندد فقط ،هیچی دیگر، تمام نسلت خوشبخت
میشود. آن وقت میدانید امام زمانِ قمربنیهاشم به او چه گفت؟ گفت:
«بنفسی أنت» [1]؛ جان من به قربانت ! در مقاتل معتبر داریم. حالا فضایل آقا
چقدر است؟ این یک فضیلت را ما نمیتوانیم هضم کنیم که این همه شهید در
اسلام بودند ، روایات معتبر میگوید: «یَغبِطُه جَمیعُ الشُّهدا» [2] اگر
این {جمیع} را نداشت میگفتیم شاید بعضی از شهدا را میگوید اما میگوید: مقام حضرت عباس(ع) مقامی است که همه شهدا غبطه آن را میخورند...
پدر،
امیرالمؤمنین (ع) است. در بهشت، همه آرزوی مقامش را میبرند. امام صادق(ع)
فرمود: عموی ما عباس بصیرتش پردهها را میشکافت. این هم خیلی حرف است.
دو
جمله از مادر بزرگوارش بگویم که خیلی دلم را سوزانده است. جلد سوم «تنبیه
المقال» مرحوم ممقانی دیدم که در فصل نساء یک فصل کوتاهی دارد به این
مضامین، مینویسد که کاروان کربلا به مدینه بازگشت. یک سخنگو معیّن کردند
که جواب مردم را بدهد.این را من عرض میکنم که سخنگو آدم عاقلی بود چون
خبرهای وحشتناک را باید تدریجا گفت. خبرهای خوشحال کننده را هم باید تدریجا
گفت. شنیدم آن آزادگان ما که از عراق میآمدند چند مورد رفتند به مادر،
خواهر بیمقدمه گفتند، گفتند مادر یکدفعه روی زمین افتاده است. خواهر
افتاده روی زمین. تدریجاً باید گفته شود. خبر مهم چه منفی، چه مثبت باید
تدریجاً گفته شود.
این
سخنگو ظاهراً نشسته بود و مردم به او مراجعه میکردند. این کاروان برگشته
است یکی میگوید آقا! برادر من در کربلا بوده اسمش هم فلان بوده سرنوشتش چه
بود. آن یکی میآمد میگفت پدر من در کربلا بود. آقا! این سخنگو یکدفعه
دست و پای خود را گم میکند. یک نفر مراجعه کننده به سوی تو دارد میآید،
خیلی عظیم القدر است. کیه؟ مادر عباس بن علی (ع) دارد میآید، سخنگو چه
بگوید؟ خانم چهار تا فرزند به کربلا فرستاده است. عبارتِ کتاب، قریب به این
مضامین است، میگوید: خانم آمد مثل کوهی با وقار ایستاد. فرمود: در کربلا
چه خبر؟ این سخنگو گفت که خانم! بعضی از فرزندانتان شهید شدند. چی بگوید
دیگر؟ دوباره برگشت گفت: چه خبر؟ جوابِ مشابه آن را شنید. دقت کنید.
عظمت
را ببین! دوباره این عبارت را شنید، اصلاً مثل اینکه نشنیده است، با غضب
به آن سخنگو فرمود: «قَد قَطَعتَ میاةَ قَلبی» رگ قلبم را پاره کردی. گفت:
خانم چه کار کردم؟ چه سوء ادبی از من سر زد؟! فرمود: تو خبر اصلی را به من
نمیدهی؛ «اَولادی و مَن تَحتَ الخَضراء کُلُّهُم فِداءً لِأبی عبدالله»
فرزندانم وتمام اینها که زیر آسمانند، فِدای ابی عبدالله بشوند. «أخبِرنی
عَنِ الحُسَین».به من از حسین خبر بده... این ادب ولایت بود که خانم نشان
داد...
استاد فاطمی نیا
[1]: الوقایع و الحوادث، ج3 ص12. منتهی الامال، ج1 ص706.
[2]: الخصال، ج1 ص68.